کد مطلب:36572 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

درجات خوف متناظر است با درجات معرفت











ترس درجات دارد و درجات آن متناظر با درجات آگاهی و شناخت است. هر چه شما خود را بهتر بشناسید خائفتر خواهید بود. آن كه خود را نمی شناسد، از هیچ چیز نمی ترسد. آنكه هم خود را قادر و عالم مطلق می داند و از هیچ چیز نمی ترسد باز هم چون خود را نمی شناسد نمی ترسد. آدمی نه قادر مطلق است نه عالم مطلق و همین كه چنان گمان باطلی پیدا كرد، در عمیقترین اعماق جهل فرو نشسته است. البته ترس و خشیت در برابر خداوند عظیمترین و نیكوترین و مقدسترین ترس است.

مولانا به درستی این معنا را دریافته و بیان كرده است كه نه هر كس از خدا نترسد، شجاع است بلكه او درست مانند كسی است كه گل را نمی ستاید. این نه از استغنا و برتری او بل از كوری و بیدلی اوست. آخر، ذوقی و زیباشناسی ای لازم است تا گل در چشم آدمی بنشیند و او را به ستایش وادارد. همین طور است ترس از خداوند جلیل. مولوی می گوید:


گربه باشد شحنه هر موش خو
موش كه بود تا ز شیران ترسد او؟


خوف ایشان از كلاب حق بود
خوفشان كی ز آفتاب حق بود


ربی الاعلاست ورد آن مهان
رب ادنی در خور این ابلهان


موش كی ترسد ز شیران مصاف
بلكه آن آهوتگان مشك ناف


(مثنوی، دفتر سوم، ابیات 3003 -3006)

[صفحه 95]


صفحه 95.